شیطنت های عزیز مامانی
............
منو بابایی
راه رفتن
امروز 95-12-8 برای اولین بار خونه مامان جون خواستی راه بری دو سه قدم که برداشتی افتادی عزیزم خیلی خوشحال بودی خودتم خوشت میامد ...
نویسنده :
mamani
17:58
تولد دایی جون
تولد دایی رضا وای چه روزی خیلی خوش گذشت با مادر بزرگ اینا ...
نویسنده :
mamani
17:51
آش دندونی
لب ها شده چه خندون سان آی داره یه دندون این آش دندونیشه بفرمایین نوش جون ...
نویسنده :
mamani
16:46
اولین خنده های عشق مامانی
ترس مامانی
وای اامروز خیلی بدجور ترسیده بودم تو هم ترسیدی بخاطر روشن خاموش شدن لامپ راه پله وقتی آنا جون اومد ما رو ببره برا اولین بار 5 دیقه خودت تنها رو مبل نشسته بودی ...
نویسنده :
mamani
10:53
خال
اولین خال که در 72 روزگیت تو دست راستت دیدم ..........خیلی تعجب کردیم ...
نویسنده :
mamani
10:46